چرنديات ذهن من

ساخت وبلاگ
  کسی به سوگ نشستو در مصیبت آن روزهای خوب گریست کسی به سوگ نشستکه سوگوار جوانی ست . سوگوار امید  و سوگوار گذشتن و برنگشتن هاست کسی نمی داندکه پشت پنجره رودی ست در سیاهی شب چرا نسیمچرا آن نسیم روح نوازمیان برگ درختان نمی وزد امشب ؟ کسی سراغ مرا از کسی نمی گیردکه هستیم تنهادر انعکاس صدایی ز دور می آیدو در سیاهی شبهارسوب خواهد کرد هنوز می گذرم نیمه های شب در شهرمگر که لب بگشاید به خنده پنجره ایکجاست دست گشاینده ؟خواب سنگین است کسی نمی داندکه در سیاهی شب دشنه ای ست در پشتمکه در سیاهی شب خنجری ست در کتفممرا ندیدیدیگر مرا نخواهی دیدکه پشت پنجره سرشار از سیاهی شبکه پشت پنجره آواز دیگری جاری ست چرا فراموشی ؟چگونه خاموشی موضوع مطلب : چرنديات ذهن من...
ما را در سایت چرنديات ذهن من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsarasaiee4 بازدید : 60 تاريخ : چهارشنبه 5 مهر 1402 ساعت: 13:29